یک شعر می سرایم
فقط یک شعر
تا یک شهر را بدنبال خودم بکشانم!!
یک شعر می سرایم فقط چند وازه ساده بی الایش
تا سکوتم را بشکنم و حرف دلم را بزنم
یک شعر می گویم بی وزن اما سنگین و وزن دار
نمی دانم چه کسانی میتوانند این بار سنگین را بدوش بکشند!!!؟
یک شعر سرشار از گلایه های مکرر
یک شعر لبریز از حضور هوایی ابری و نم ناک
یک شعر را باید سرود
سکوت را باید شکست
حرف را باید گفت
من با شعر هایم بخشی از خودم را نمایش می دهم
حس و حالم را برای تماشای شما بی پرده می گویم سخن!!!
شعر تنها کلماتی ساده نیستند
شعر یک جهانی مرموز و زیباست
یک شعر یک جهان تازه متولد شده است
نوزادی که دارد با زبان کودکانه اش برای شما حرف می زند
چقدر سخن گفتن یک کودک جذاب است!!!
من دارم به لحظه هایی فکر می کنم که هنوز عنان آن بدستم نیست
دارم به فردایی فکر می کنم که هنوزنمی توانم نقشه ایی بکشم
زیرا که قلمی ندارم کاغذی نیست تا نقشه هایی بکشم
و باید بیندیشم کجا می شود این نقشه های رویایی را پیاده کرد
یک شهر در حسرت طلوع آفتاب است
مردم هنوز بیدارند
شاید سحرگاهان خورشید بتابد و خانه های سرما خورده و یخ زده و برف دیده را گرمایی بخشد.
آهای مردم زمستان زده
بهار نزدیک است
خانه تکانی دلها را بیاغازید
سرسبزی و شکوفایی دارد از راه می رسد . دل آوازدر سرآغاز بهاری دیگر1395
بهار بهانه ی بهتر برای زندگی
من هنوز دیوانه نشدم
شعر ,یک ,های ,نقشه ,بی ,حرف ,یک شعر ,را باید ,شعر می ,فکر می ,می کنم

درباره این سایت